یکی از مشخصه های انسان ها، آداب و ارتباط اجتماعی آنان است. ارتباط فصل مشترک تمامی انسان های روی زمین است و روزی نیست که این ارتباط وجود نداشته باشد. اما از لحاظ خلق و خوی رفتاری، گاهی با انسان هایی مواجه می شویم که باعث تعجب ما می شوند. تعجب از این حیث که وقتی شما آن ها را می بینید، متوجه می شوید که اطرافشان دوستان و آشنایانی هستند که، خنده بر لب دارند و ... اما زمانی که بیشتر در زندگی شان و برخوردهایشان دقت می کنید، می بینید که انسان های تنهایی هستند! تا جایی که خودشان اعتراف به تنهایی می کنند. این انسان های تنها معمولاً دچار افسردگی هستند، به همه مشکوکند، به کسی اعتماد ندارند و ... همچنین در این بین هستند افرادی که چنین مشخصاتی دارند، اما خودشان هم نمی دانند که تنها هستند و یا به نوعی برخورد می کنند که دیگران متوجه تنهایی آنها نشوند و به قولی، خودشان را فریب می دهند... با این مقدمه، آیا فکر می کنید شما انسانی تنها هستید (تنهایی به آن معنی نیست که با کسی رابطه نداشته باشید و هیچ دوست و آشنایی نداشته باشید، بلکه در خلوت خود احساس می کنید که به کسی اعتماد ندارید و کسی هم به شما اعتماد ندارد، روی کسی حساب باز نمی کنید و کسی هم روی شما حساب باز نمی کند)
پرسش هایی در ذیل مطرح شده، پس از پاسخ دادن در همان نگاه اول از روی وجدان و احساس تان به پرسش ها، به یک جمع بندی خواهید رسید، آن گاه مشخص می شود که شما فرد تنهایی هستید یا نه؟

پرسش ها:
1- آیا زمانی که در جمع حضور دارید، از هر گونه اظهار نظر خودداری می کنید، حتی اگر از شما سوالی پرسیده شود؟
الف- بلی
ب- خیر
ج- گاهی

2- آیا زمانی که همه شما را متهم به رفتار و کرداری ناپسند می کنند، در مقام دفاع از خود بر می آیید؟
الف- بلی
ب- خیر
ج- گاهی

3- آیا رازتان را به فرد مورد اعتماد خود می گویید؟
الف- بلی
ب- خیر
ج- گاهی

4- آیا شخصی که به شما خیلی نزدیک است راز خودش را به شما می گوید؟
الف- بلی
ب- خیر
ج- گاهی

5- آیا برایتان پیش آمده که شب ها، در تاریکی مطلق فکر کنید؟
الف- بلی
ب- خیر
ج- گاهی

6- شما همیشه دوست دارید تنها باشید؟
الف- بلی
ب- خیر
ج- گاهی

7- زمانی که می خواهید برای بار اول وارد یک جمع شوید، احساس خجالت به شما دست می دهد؟
الف- بلی
ب- خیر
ج- گاهی

8- آیا برایتان پیش آمده که در زندگی تان به کسی اعتماد کنید؟
الف- بلی
ب- خیر
ج- گاهی

9- شما همیشه از اعتماد به نفس بالایی برخوردارید؟
الف- بلی
ب- خیر
ج- گاهی

10- آیا شده که امیدتان به زندگی را از دست بدهید؟
الف- بلی
ب- خیر
ج- گاهی

11- آیا همیشه در تصمیم های خود راسخ و استوار هستید؟
الف- بلی
ب- خیر
ج- گاهی

12- رابطه تان با بچه ها همیشه خوب است؟
الف- بلی
ب- خیر
ج- گاهی

13- آیا نظرتان نسبت به ازدواج مثبت است؟
الف- بلی
ب- خیر
ج- گاهی
14- زمانی که در مکانی تنها هستید خوشحال می شوید؟
الف- بلی
ب- خیر
ج- گاهی

15- از راهنمایی دیگران خوشحال می شوید؟
الف- بلی
ب- خیر
ج- گاهی

نتیجه:

اگر به ده پرسش، پاسخ «خیر» داده اید، شما انسان تقریباً تنهایی هستید. اگر ده پاسخ مثبت داده اید، به هیچ عنوان انسان تنهایی نیستید و اگر پاسخ های تان گاهی اوقات بوده، بدانید که زمینه آن را دارید که اعتماد دیگران را سلب کرده و رفته رفته انسان تنهایی شوید.
دسته ها :
پنج شنبه 24 10 1388 10:9 صبح
بگویید چگونه عطسه می کنید تا بگوییم کیستید؟
روان شناسی شخصیت
نوشته: کلمان سوتیز
ترجمه: امیرهادی تاج بخش
بسیاری از مردم از نوع عطسه کردن خود ند دیگران خجل و شرمسارند. عطسه های بلند و پیاپی می تواند در جمع، مزاحمتهای گاه و بیگاه ایجاد کند، اما اکنون براساس مطالعات انجام شده از سوی برخی از دانشمندان و روان شناسان، معلوم شده که نوع عطسه انسان ها می تواند بازگوکننده شخصیت آنها باشد. این آزمایش ها شامل مطالعه بر روی صداهای مختلفی است که مردم به هنگام عطسه کردن از خود تولید می کنند.
همه می دانند که افراد به گونه های مختلف عطسه می کنند و شاید به همین دلیل است که هیچ دو نفری، شخصیتی مشابه ندارند. اکنون بگویید چگونه و با چه صدایی عطسه می کنید تا بگوییم چه شخصیتی دارید و نکات پنهان آن چیست؟

افرادی که با صدای بلند عطسه می کنند
این افراد عموماً تمایل دارند که رهبران و روسایی با نفوذ و خوب باشند. روان شناسان بر این اعتقادند که صدای بلند عطسه این افراد، نشان دهنده میزان نفوذی است که آنها دوست دارند بر دیگران داشته باشند. این افراد می توانند به راحتی در دیگران نفوذ کنند و آنها را به سمت و سویی که خود تمایل دارند سوق دهند. این افراد عموماً مدیرانی لایق، کارآمد رهبرانی با نفوذند.
در حوزه کاری حتماً تعدادی کارمند زیر دست این افراد مشغول کارند. آنها شخصیت قدرتمندی دارند که به آنها کمک می کند در حوزه مدیریت بسیار شجاع و زیرکانه عمل کنند.
در حوزه اجتماعی سخنوری عالی و بی مثال هستند. این افراد می توانند با نفوذ کلام خود موضوع بحث را به آن طریقی که خود می خواهند پیگیری کنند. معمولاً زندگی بر وفق مرادشان است و در خانه و خانواده نیز می توانند از نفوذی بی اندازه برخوردار باشند.

افرادی که ملایم عطسه می کنند
این افراد عموماً شخصیتی آرام، با وقار، وفادار و وابسته دارند. در روان شناسی گفته می شود که این افراد نمی توانند بدون وابستگی به غیر، کاری از پیش ببرند. شخصیت وابسته آنها نشان دهنده آن است که باید حتماً در موارد مهم تصمیم گیری، شخص دیگری آنها را به سمت و سوی مورد نظر سوق دهد.
این افراد می توانند و می خواهند که به مردم خدمت کنند و این خدمت را در چارچوب آنچه آنها تمایل دارند انجام می دهند. بسیاری از این افراد اگر چه منزوی به معنای عام کلمه نیستند ولی چندان هم از بودن در اجتماعات احساس رضایت نمی کنند. شخصیت آرام آنها تنها در خدمت به دیگران خلاصه می شود.
این افراد بسیار وفادار و در زندگی ثابت قدم هستند.
در حوزه کاری به لحاظ آرامی ممکن است تاثیر چندانی در جمع نداشته باشند ولی همین منش آرام آنها باعث می شود همگان آنها را دوست داشته باشند. در حوزه اجتماعی نیز پرهیز از تجمع و قیل و قال های روزانه شعار اصلی آنان است ولی در این بین انجام دادن کارها و وظایف اصلی که برعهده آنهاست به هیچ وجه فراموش نمی شود.

افرادی که به هنگام عطسه جلو دهان خود را می گیرند
طبق پژوهشهای انجام شده افرادی که به هنگام عطسه کردن جلو دهان خود را می گیرند بسیار موقر و به لحاظ روحی متعادل هستند. این افراد معمولاً در هیچ زمینه ای چه به لحاظ عرفی و چه به لحاظ شرعی، خلاف نمی کنند.
روان شناسان بر این عقیده اند که این افراد معمولاً زندگی آرام، متعادل و کم دردسری دارند. متانت و وقار در تمام اعمال و رفتار این اشخاص مشهود است و رعایت آداب و معاشرت از خصایص ذاتی این افراد و نشان دهنده نوع نگرش آنها به زندگی است. آنها می گویند زندگی همچون رودخانه آرامی است که فقط برخی اوقات مواج می شود و نیازی نیست که شما سرعت حرکت آن را تند یا کند کنید.
دست را جلو دهان گرفتن به هنگام عطسه یا سرفه، نشان می دهد که این افراد در حوزه کاری خود نیز افرادی قابل اطمینان و با وقارند و مدیران همیشه از آنها به عنوان افرادی قابل اعتماد یاد می کنند.
در حوزه اجتماعی و در جمع دوستان حضورشان همیشه مایه قوت قلب است، هر چند که در برخی از اجتماعات دوستانه که بسیار صمیمی است حضور این افراد به منزله آن است که بسیاری از موارد معاشرتی که ممکن است در جمعی اینچنینی نادیده گرفته شود، باید رعایت شود و این کار ممکن است برای برخی افراد، خوشایند نباشد.

افرادی که ریز و سریع عطسه می کنند
گفته می شود که این افراد، غالباً شخصیتی تند و تیز دارند. تند تند صحبت می کنند و دوست دارند هر مساله ای را فوراً حل کرده و به سراغ مساله بعدی بروند!
این افراد بسیار باهوش، اهل مطالعه و نکته سنج هستند. مطالعه برای این نوع افراد بهترین سرگرمی است و از هر فرصتی برای کتاب خواندن استفاده می کنند.
این افراد کارمندانی نمونه اند که می توانند در هر سطحی نمونه بودن خود را نشان دهند. در حوزه کاری، افرادی شایسته، لایق و قابل اعتمادند و حاضر نیستند هیچ چیزی را با اعتماد دیگران به خود عوض کنند. حس همکاری و همیاری در این افراد به شدت بالاست هر چند دیگران در بعضی از موارد عدم همکاری با آنها را به دلیل بیش از حد خوب و صادق بودنشان، ترجیح می دهند.
در حوزه اجتماعی، ممکن است محبوبیت دیگر گروه ها را نداشته باشند، اما در موقعیت های مختلف اجتماعی اگر بتوانند پایه ریزی و برنامه ریزی خوبی داشته باشند، قادر خواهند بود «خود» واقعی خویش را به نمایش بگذارند.
در حوزه خانه و خانواده نیز، چنانچه یاری موافق داشته باشند، شاهد پیروزی را در تمام مراحل می توانند در آغوش بکشند. معمولاً دیگران به سختی آنها را درک می کنند، اما چنانچه روحیه آنها شناخته شود، آن وقت متوجه می شوند که دوستانی ثابت قدم پیدا کرده اند!
دسته ها :
پنج شنبه 24 10 1388 9:57 صبح
خوابی که دنیا را تکان داد (عجیب تر از علم)
بطوریکه ساعت دیواری دفتر روزنامه «بوستن گلوب» (Boston Globe) نشان می داد، ساعت اندکی از سه بامداد گذشته بود و خبرنگار کشیک شب بنام «بایرون سام» (Byron Some) که روی نیمکت خوابش برده بود، از خواب بیدار شد و سرش را تکان داد تا حالش جا بیاید و خاطره خواب وحشتناکی که دیده بود، از یاد ببرد. از اینکه می دید همه آن حوادث ناگوار، در عالم خواب اتفاق افتاده بود و حقیقت نداشت، کاملاً خوشحال بود. هنوز صدای فریاد کسانی راکه در اقیانوس جوشانی که غل غل می کرد فرو می رفتند، می شنید. او در خواب دید که توده مذاب و گداخته ای از دامنه کوه، به سوی مزارع دهکده و مردم آن جاری شده، و انفجار عجیبی جزیره را به ستونی از آتش و دود و گل و لای مبدل ساخت. و آبهای جوشان دریا، در نقطه ای که لحظه ای پیش، جزیره در آنجا قرار داشت، سر به طغیان گذاشته بودند.
خبرنگار نشریه «بوستن گلوب» همانجا تنها روی نیمکت نشست و سر خود را بین دو دستش گرفت. آنگاه مدادی برداشت و جزئیات خوابی که دیده بود روی کاغذ یادداشت کرد. او در این یادداشت، به توصیف جزئیات ماجرا پرداخت و نوشت که چگونه مردم وحشت زده جزیره کوچک «پرالیپ» (Pralape) واقع در نزدیکی «جاوه» گرفتار توده مذاب و دریای جوشان شدند و آتش فشان، همه چیز را از بین برد. کشتی ها، در برابر دیواری از آب، روی هم می غلتیدند، و بالاخره، واپسین انفجار، جزیره «پرالیپ» را از روی صفحه زمین محو کرد.
این خبرنگار آمریکائی، آنچنان تحت تأثیر خواب خود قرار گرفته بود که بالای مطلب خود کلمه «مهم» را اضافه کرد و آن را روی میز گذاشت.
روز بعد، سردبیر روزنامه، این یاد داشت را مشاهده کرد و تصور نمود خبری است که ظرف شب گذشته بوسیله تلگراف دریافت شده است و «سام» برای جلب توجه او، آن را روی کاغذ نوشته است. او این مطلب را در دو ستون، در صفحه اول روزنامه چاپ کرد. و هنگامی که مشاهده کرد هیچ یک از روزنامه های «بوستن» این خبر دست اول را چاپ نکرده اند، بسیار خوشحال شد. با شادمانی این مطلب را بوسیله تلگرام در اختیار خبرگزاری «اسو شیتد پرس» (Associated Press) گذاشت و آن خبرنگاری نیز به نوبه خود سایر روزنامه های آمریکا را تغذیه کرد.
هر چند این مطلب، مهمترین مطلبی بود که در روز 29 اوت 1883 انتشار یافت، اما سردبیر روزنامه «بوستن گلوب» به دردسر بزرگی دچار شد، زیرا همه روزنامه ها خواستار جزئیات مربوط به این فاجعه بودند، در حالیکه او نمی توانست پاسخ کافی و قانع کننده ای در اختیار آنان بگذارد. ارتباط با «جاوه» امکان پذیر نبود و به خبرنگاری هم که این مطلب را نوشته بود، دسترسی پیدا نکردند.
آن شب، سرانجام مدیر روزنامه «بوستن گلوب» موفق شد «سام» را که این خبر را نوشته بود، پیدا کند. ولی خبرنگار اظهار داشت که این مطلب را براساس خواب وحشتناکی که دیده بود برشته نگارش در آورده و تصادفاً آن را روی میز جا گذاشته است!
بدتر از همه، مسئول کتابخانه اداره روزنامه نیز اعلام کرد که جزیره ای بنام «پرالیپ» نه تنها در «جاوه» بلکه در هیچ نقطه دیگری از جهان وجود ندارد. «سام» را بخاطر این اشتباه، از روزنامه اخراج کردند.
خبرگزاری «اسوشیتدپرس» برای چاره جوئی و حفظ اعتبار خویش در میان روزنامه های بزرگی که این گزارش بی اساس را چاپ کرده بودند، با دستپاچگی تشکیل جلسه داد. روزنامه «بوستن گلوب» نیز که آبروی خود را در خطر می دید، درصدد برآمد راهی برای رهائی از این گرفتاری بیابد. سرانجام تصمیم گرفت در صفحه اول خود، از خوانندگانش به خاطر چاپ این گزارش غیر مستند، پوزش بخواهد، و خنده های تحقیر آمیز رقبای خود را تحمل کند.
ولی همان روز، طبیعت قدم به میدان گذاشت. امواج خروشان و سهمگین، سواحل باختری امریکا را مورد تهدید قرار داده بودند. در همان زمان، خبر رسید که فاجعه بزرگی در نزدیکی اقیانوس هند اتفاق افتاده است و بر اثر طغیان آب، هزاران نفر از مردم، جان خود را از دست داده اند و امواج سهمگین، چندین فروند کشتی را به کام خود فرو برده است.
روزنامه ها، قسمت هائی از گزارش مربوط به این حادثه را چاپ کردند و منتظر ماندند تا گزارش کامل تری بدستشان برسد. از «استرالیا» خبر رسید که هوا منقلب شده و امواج سهمگینی به سواحل آمریکا، مکزیک و آمریکای جنوبی یورش برده... چنان هنگامه ای بر پا شده که نظیر آن در تاریخ بشر دیده نشده است.
چند روز بعد، کشتی هائی که از این حادثه جان سالم بدر برده بودند، همراه خود اخبار وحشت انگیزی درباره آتش فشان جزیره «کراکاتوآ» (Krakatoa) آوردند. این گزارش ها حاکی بود که در گیر و دار یک انفجار وحشتناک در تنگه «سوندا» (Sunda) جزیره مذکور بکلی ناپدید شده بود.
نوسانات مربوط به سنجش فشار هوا به سراسر جهان گزارش شد و این نوسانات، موجبات پیدایش یک تلاطم عظیم جوی را فراهم ساخت که در برابر شگفتی و حیرت دانشمندان، سه بار کره زمین را دور زده بود.
تاز نظر مطبوعات، این فاجعه، یکی از مهمترین حوادثی بود که تا آن زمان رخ داده بود، و به همین جهت، اخبار مربوط به این حادثه را با تیترهای درشت منتشر ساختند.
روز بعد، «بایرون سام» یعنی همان خبرنگاری که به اصطلاح، گاف کرده بود، نه تنها به سرکار خود بازگشت، بلکه عکس و تفصیلات او با آب و تاب زیاد در صفحه اول روزنامه «بوستن گلوب» چاپ شد... البته هیچ کس نفهمید که چگونه این خبر، از فاصله ای بسیار دور، یعنی در حدود نیمی از محیط کره زمین به این خبرنگار امریکائی الهام شده بود!
جزیره «کراکاتوآ» در روز 27 اوت، دستخوش حادثه شد و روز بعد، از هم پاشید و در روز 29 اوت، به زیر آب فرو رفت. صحنه های وحشتناکی که «بایرون سام» در خواب دیده بود، عملاً صورت تحقق بخود گرفت.
ولی او در یاد داشت خود، نام این جزیره را «پرالیپ» ذکر کرده بود، در حالی که فاجعه اکنون در جزیره ای بنام «کراکاتوآ» اتفاق افتاده بود. سالها این موضوع نامعلوم باقی ماند، تا آنکه «انجمن تاریخی هلند» (Dutch Historian Society) یک نقشه قدیمی برای او فرستادکه در آن، نام این جزیره «پرالیپ» ذکر شده بود. و معلوم شد که اهالی بومی در یکصد و پنجاه سال قبل، این جزیره را «پرالیپ» می نامیدند، ولی از آن تاریخ به بعد، دیگر به این نام خوانده نمی شد.
دسته ها :
پنج شنبه 24 10 1388 9:41 صبح
داستانهایی الهام بخش برای ساختن یک زندگی شاد و موفق
()

(( تقدیم به مادران ))
در آن هنگام که به این جهان چشم گشودی تو را در آغوش کشید . تو با ناله ها و شیون هایت مانند فلوت از او قدردانی کردی .
هنگامی که یکسال بیشتر نداشتی به تو غذا می داد و تو را به حمام می برد . از او با گریه های شبانه ات قدردانی کردی . زمانی که دو ساله بودی او به تو راه رفتن می آموخت و تو با فرار کردن هنگامی که از نگرانی تو را صدا می کرد از او قدردانی کردی . سه ساله بودی و او تمام وعده های غذایی تو را با عشق آماده می کرد و تو با پرت کردن ظرف غذایت بر روی زمین از او قدردانی کردی . وقتی چهار سال داشتی تعدادی مداد رنگی برای نقاشی به تو داد و تو با رنگ کردن میز نهارخوری از او تشکر کردی . در پنج سالگی تو را برای تعطیلات آماده کرد و لباس پوشانید و تو با افتادن در چاله ای از گل از او قدردانی کردی .
شش ساله بودی که تورا برای رفتن به مدرسه آماده می کرد و تو با فریاد (( من به مدرسه نمیروم )) از او تشکر کردی. در هفت سالگی برایت یک توپ والیبال خرید و تو با پرتاب کردن آن به طرف پنجره همسایه از او تشکر کردی . هنگامی که هشت ساله بودی به تو یک بستنی داد و تو با ریختن تمام آن برروی لباس هایت از او تشکر کردی .
در نه سالگی شهریه کلاس موسیقی ات را پرداخت و تو با زحمت تمرین ندادن به خود از او سپاسگزاری کردی . هنگامی که ده ساله بودی در تمام طول روز رانندگی میکرد و تو را با ماشینش از کلاس فوتبال به ژیمناستیک و پس از آن به تولد دوستت می برد و تو هنگام پیاده شدن از ماشین ، بیرون می پریدی و هرگز به پشت سرت نگاه نمی کردی . هنگامی که یازده سال بیش نداشتی ، تو و دوستانت را به سینما برد و تو با درخواست اینکه (( لطفاً در یک ردیف صندلی دیگر جدا بنشینید )) از او سپاسگزاری کردی . در نوجوانی هنگامی که سیزده ساله بودی مدل مویی را پیشنهاد کرد و تو باگفتن اینکه او سلیقه ندارد از او تشکر کردی .
در پانزده سالگی از سرکار به خانه آمد و منتظر در آغوش گرفتن تو بود ، با قفل کردن درب اطاق خوابت از او قدردانی کردی . در هفده سالگی انتظار تلفن را می کشید و تو با مشغول کردن تلفن در تمام طول شب از او تشکر کردی . در هیجده سالگی برای فارغ التحصیل شدن از دبیرستانت گریست و تو با بیرون ماندن از خانه و رفتن به میهمانی های شبانه از او قدردانی کردی . در بیست سالگی از تو پرسید آیا کسی را برای زندگی آینده ات انتخاب کرده ای؟ و تو با گفتن : (( این کار به تو مربوط نیست )) از او سپاسگزاری کردی . وقتی بیست و چهار ساله بودی با نامزدت ملاقات کرد و در مورد برنامه های آینده تان از او سئوالاتی کرد و تو با غرغرهای زشت و زننده و درخواست این که (( بس کنید )) از او قدردانی نمودی .
در بیست و پنج سالگی در تأمین مخارج ازدواج کمکت کرد و پس از گریستن فراوان بیان کرد که عمیقاً به تو عشق می ورزد و تو با رفتن به مرکز شهر و زندگی در آن جا از او قدردانی کردی . در سی سالگی به شما توصیه کرد بچه دار شوید و تو با گفتن : (( امروز همه چیز تغییر کرده است )) از او قدردانی کردی .
در چهل سالگی برای یادآوری سالروز تولد یکی از بستگانت تماس گرفت و تو باگفتن اینکه : (( سرم خیلی شلوغ است )) از او تشکر کردی . در پنجاه سالگی ...
سپس روزی در سکوت از دنیا رفت وآنچه تو تصور آمدنش را نداشتی مانند یک تندباد همه چیز را درهم شکست .......
بیائید تنها لحظه ای از وقتمان را برای ستایش و قدردانی از آن که (( مادر )) صدایش می کنیم بگذاریم . هیچ جانشینی برایش وجود ندارد .

دسته ها :
پنج شنبه 24 10 1388 9:28 صبح
X